اعتراضات در انگلستان :
تعابیر، تحلیلها و واقعیات
سیروان قادری
اعتراضات اخیر روز شنبه ششم آگوست، دو روز پس از مرگ "مارک دوگان" یک شهروند انگلیسی، در تیراندازی پلیس در لندن آغاز شد. جمیع رسانه ها و بنگاهای خبری - تحلیلی دولتی سرمایه داری، تلاش کرده اند تا اتفاقات اخیر را منوط به مرگ "دوگان" اعلام و همه چیز را دراعتراض مردم به قتل او توسط پلیس خلاصه کنند. این اعتراضات عصر روز شنبه و پس از تجمع آرام تعدادی از مردم منطقه "تاتنهام" لندن در اعتراض به این جنایت پلیس آغاز شد و سریعا به مناطق دیگر لندن و حتی شهرهای دیگر از جمله بیرمنگام و منچستر کشیده شد. منطقه "تاتنهام" یکی از مناطق فقیرنشین لندن است که فقر، بیکاری، ناامنی، جرائم و جنایت در آن بیداد میکند. قتل "مارک دوگان" توسط پلیس اولین اتفاق از این دست نیست. مردم این مناطق، به صورت روزانه، در چند دهه اخیر با اینگونه اتفاقات رو در رو بوده اند. خلاصه کردن دلایل اعتراضات چند روز گذشته به مرگ "مارک دوگان" دروغگوئی و وارونه نمائی رسانه ها در انگلستان است. از سوی دیگر، این رسانه ها تلاش دارند تا این اعتراضات را به "شورش سیاه پوستان" تعبیر کنند. این هم تلاش ژورنالیستی بیهوده دیگری است. این اعتراضات در خود، کوچکترین ارتباطی به جنبشهای راسیستی یا ضد راسیستی ندارد و اساسا چنین مسئله ای در انگلستان (بجز موارد بسیار معدودی در چند سال گذشته) موضوعیت نداشته و يا دستکم نمیتواند آغازگر چنین اعتراضات وسیعی شود.
رسانه های دولتی همچنین تلاش کرده اند تا با پخش گوشه های مهندسی شده ای از اعتراضات چند روز گذشته، چهره ای "دزد و غارتگر" از معترضین به نمایش بگذارند. حتی اگر این موضوع را از تصاویر مغرضانه این بنگاه های تبلیغاتی دولتی، به مثابه کل ماهیت این اعتراضات فرض بگیریم، "شورش گرسنگان" در پایتخت اقتصادی جهان را میتوان نتیجه گرفت. شورشی که محصول سیاستهای اقتصاد سرمایه داریست. سیاستهائی که فقر و گرسنگی و شرایط کنونی اجتماعی را برای اکثریت مردم ببار آورده است. اما ژورنالیسم قلم به مزد حتی نیمی از واقعیت را نمیگوید. تعدادی از دستگیر شدگان که جزو سازماندهندگان این اعتراضات معرفی شده اند، دانشجو یا دارای تحصیلات عالیه و شغل مناسب هستند و در دادگاه و در دفاع از خود، اعتراضاتشان را علیه فقر، بیکاری، قطع خدمات اجتماعی، خصوصی کردن دانشگاه ها، بالابردن سن بازنشستگی، بی آیندگی و غیره اعلام کرده اند. قاعدتا دادن صفت "دزدان و غارتگران اموال مردم" به آنان روده درازی ژورنالیستی و اپورتونیستی است.
برای روشنتر شدن ماهیت پدیده ای که ما در چند روز گذشته در انگلستان شاهد آن بوده و هستیم، باید کمی به عقب برگردیم. رخدادهای اجتماعی عموما مخلوق تحولات و مبارزات طبقات اجتماعی اند. تاچریسم در انگلستان سرآغاز یورش وسیع به حقوق و رفاه و آزاديهاى اجتماعى خصوصا طبقه کارگر در انگلستان بود که ماحصل آن تشديد رویاروئی طبقات متخاصم اجتماعی در سطحی عیان و تحمیل عقب گرد به ارتجاع سیاسی سرمایه داری در سه دهه گذشته در این کشور بود. خانم تاچر در دفاع از سیاستهای ارتجاعی دولتش در مجلس عوام انگلیس (حدود سه دهه قبل)، چند روز قبل استعفا از پست نخست وزیری اینچنین میگوید: "دولت انگلستان در هر مقطعی، مجبور به این اقدامات است و من مطمئنم که حتی اجرای اصلاحات پیشنهادی حزب کارگر (حزب اپوزیسیون آن زمان)، کاملا مقطعی و زودگذر خواهد بود و دولت مجبور به تسریع اجرای طرحهای ما، در هر مقطعی، خواهد بود". مارگارت تاچر، حقیقتی را گفت که قبل تر توسط "وینستون چرچیل" (نخست وزیر دست راستی دولت انگلستان در دوران جنگ جهانی دوم) گوشزد شده بود و اثبات این تحلیل اصولی و عام مارکس در خصوص کلیه احزاب چپ و راست سرمایه داری داری بود که: "خواست مطلوب قدرتمندان، علت اقتصاد سیاسی نیست، بلکه این صاحبان قدرت هستند که مجبور به تبعیت از مناسبات اقتصادی هستند و اینها هرگز نتوانسته اند قوانین اقتصادی را دیکته کنند. قانون گذاریها (چه سیاسی و چه مدنی)، صرفا بر حسب خواست مناسبات اقتصادی تنظیم میشوند (مارکس در فقر فلسفه)".
عملا دولت حزب کارگر نیز (به رهبری "تونی بلر") پای در مسیر راستگرائیای باز هم فراتر از تاچریسم گذاشت و تا همین امروز سیر صعودی تعرض به مردم و طبقه کارگر، در هر مقطعی، از این قاعده تبعیت کرده است. قاعده ای که تعریفش در تناقضات دائمی سرمایه داری و نیاز هجوم به سطح معیشت اکثريت شهروندان نهفته است. یک رکن دیگر این قاعده، تحولات پس از یازده سپتامبر، شکست سیاستهای غرب در خاورمیانه (از جمله عراق و افغانستان)، سقوط راست افراطى آمریکا و متعاقبا کلیه احزاب در قدرت در انگلستان و نهایتا بحران لاعلاج سرمایه داری در چند سال اخیر میباشد. در حقیقت، اعتراضاتی که ظرف یکسال گذشته تا امروز شاهد آن هستیم، پاسخی به این قاعده وارونه است که در اشکال مختلف و به بهانه ها و کمیت و کیفیتهای گوناگون خود را در چند دهه اخیر در انگلستان نمایان کرده است. در این چند روز رسانه ها و بنگاه های تبلیغاتی به هر دری زده اند تا افکار عمومی را منحرف کنند و گوشه کوچکی از شکل آن اعتراضات را (آتش کشیدن و غارت اموال) به عنوان ماهیت و کل مطالبات معترضین جلوه دهند تا اصل ماجرا از انظار عمومی دور بماند.
اما در این میان٬ مواضع و سطحی نگری و بی ربط گوئی احزاب چپ و بظاهر کمونیست در انگلستان نیز قابل بحث است. احزابی که جلسات کمیته مرکزیشان را پس از دیدار مقبره مارکس در "های گیت" لندن برگزار میکنند و لیوانهای آبجویشان را به سلامتی لنین و انقلابات کارگری مینوشند! "مک کلوسکی" دبیر بزرگترین اتحادیه کارگری در انگلستان و ایرلند (یکی از بزرگترین رهبران جنبش سندیکالیستی انگلستان)، در فراخوانی به مردم معترض گفته است: "اکنون زمان آرامش است، تمامی کسانی که این غوغا و نا آرامیها را به شهر ما آورده اند باید بدانند که حرکاتشان غیر قابل دفاع است. آشوب چیزی را حل نمیکند و لطمات جبران ناپذیری به مردم و طبقه کارگر میزند".
همیشه اینگونه بوده که تحولات و رخدادهای اجتماعی، ماهیت و ظرفیت و چهره واقعی جریانات و گرایشات سیاسی را عیان میکند٬ آنها را در جایگاه واقعی مینشاند و پته خواستگاه طبقاتیشان را روی آب میاندازد. از نگاه این حضرات، تئوریهای اجتماعی مارکسیستی، نسخه ای برای تمکین و سازش طبقات متخاصم اجتماعی است که تا فرارسیدن موعودی مبهم وغیر واقعی، امکان ناممکن است. گوئی مبارزه طبقاتی در جامعه در ايستگاهى يخ زده و ایستاده و مترصد فرصت مناسب بعدی است! گوئی اعتراضات اجتماعی مردم به فقر و گرسنگی و بیکاری جواز ورود به مبارزات طبقاتی را ندارد و نتیجه اش از قبل معلوم است. بار دیگر همگان شاهد بودند که سندیکالیسم و چپ بورژوازی موجود در انگلستان، چگونه در مقابل خواسته های مردم ایستاد و چگونه به ضميمه فریاد طبقات کمرشکسته حاکمه تبديل شد. بی خاصیتی و پاسیو بودن احزاب چپ حاشیه ای در انگلستان به جامعه قابل تامل است. در شرایطی که اعتراضات شدیدی به حکومت (با هر تعبیری) در خیابانهای لندن و چند شهر دیگر جاری است، رهبری و اعضای کمیته مرکزی این احزاب پای گزارشات بی بی سی و دیگر رسانه های دولتی نشسته اند و همچون یک ناظر بیطرف، مشغول نوشتن مقاله و صدور اطلاعیه هستند. در حالی که شورشهای خیابانی علیه فقر، بیکاری و خواست عدالت اجتماعى٬ در دو کوچه آنطرفتر محل زندگیشان در جریان است.
اگر این اعتراضات، گاها به اعتراضات کور و به آنچه کشیده میشود که در تلویزیونهای سرمایه داری میبینیم (به آتش کشیدن خانه های مردم و سرقت مغازه ها)، یک دلیل مهمش عدم سازماندهی و نبود احزاب کمونیستی کارگری و بی ربطی احزاب "چپ" موجود به خواسته های جامعه است. ماهیت آنچه که ما امروز در خیابانهای یکی از بزرگترین مراکز اقتصادی دنیا شاهد هستیم، نه غارتگری و دزدی که اعتراض برحق مردم به بی آیندگی، بیکاری، فقرعظیم اجتماعی و درکل سیاستهای اقتصادی سرمایه داری است. اين اعتراضات ادامه تحولاتی است که امروزه در اکثر نقاط جهان شاهد آن هستیم . دولت و کل طبقه حاکمه در انگلستان تصمیم دارد تا ارتش و "گارد سلطنتی" را به کمک بگیرد تا آخرین ظرفیتهای ارتجاعی خود در سرکوب را به رخ همگان بکشد و به این "غائله" پایان بخشد. توپخانه تبلیغاتی مدیا، کلیه احزاب دست راستی و بخش وسیعی از چپ قلابی آن جامعه را نیز در اختیار دارد. در این میان تنها یک گزینه و آلترناتیو برای مردم باقی مانده است و آن هم اعتراض سوسياليستى طبقه کارگر است. آیا این طبقه قادر خواهد بود خود را از شر سندیکالیسم و نفوذ طبقات حاکم نجات دهد و دست به سازماندهی عظیم اجتماعی بزند؟ اين سوالی است که در مقابل فعالین اجتماعی خصوصا فعالین کارگری سوسياليست و کمونيست در انگلستان قرار دارد .
آگوست 2011